دو روز به یاد موندنی
عزیز دل مامان امروز میخوام برات از یه گردش دو روز به بیرون شهر برات بگم ... تصمیم گرفتیم به اتفاق خانواده عمه جونینا ومامانی وبابا هوشنگ که نزدیک به بیست نفر میشدیم بریم دو شب طرقبه باغی رو اجاره کنیم و حسابی اونجا خوش بگذرونیم .. بابا مجید چند روز میگشت واخر سر یه باغ بزرگ رو اجاره کرد ..قرارمون 6 مرداد روز قبل از عید فطر ساعت 10 شب همگی باغ بود...ظهر که از سرکار اومدم استراحت نکردم لوازم مورد نیار این سفر دو روزه رو جمع کردم ...هر چی برمیداشتم باز فکر که میکردم یه چیزی کم بود ...خوشبختانه شما اون روز خونه ماجون بودی ومن با خیال راحت کارهام رو انجام دادم ... بابا مجید ساعت 7:30 اومد دنبال شما و...